شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول قالب شعر : ترکیب بند
شـب وگریـه وچشـم بیـدار من بهجزغمکسی نیست غمخوارمن
غـریـبـانـه تـرکوطنمـیکـنـم کسی نیست جزبیکسی یارمن
زمین،آسمـان،مـاه و سیـارگـان بـنـالـیــد بـر ایـن شـب تـار مـن
عجب نیست،گرنخلها خون دل بـنـوشـنـد ازچـشـم خـونـبارمن
مـدیــنـه مـیــسّــرنـگــردد دگـر از امشب به خاک تو دیـدار من
مـدیــنــه ز داغ جــوانـان شــود نـفـس شـعـلـه درسیـنـۀ زار من
مـدیـنـه بـبـر دسـت سـوی سـمـا دعـا کـن بــرای عــلـمــدار مـن
من از بهـر محـبوب سرمیبرم
نه یک سر،که هجده قمرمیبرم
مدیـنه! رود جـان بـرون از تنـم چه سخت است ازتوجدا گشتنم
مدینـه! امامی که از بهر دوست گرفته است بردست خود سر،منم
چنان سینه سازم سپـر پیش تـیغ کهخـون دلم جـوشد ازجـوشـنم
مدینه! به هر سـو که من روکنم سـرم را جـدا مـیکـنـنـد ازتـنـم
پس ازدادن سـر به غارت رود نـه تـنهـا زره، بـلکـه پـیـراهـنـم مدینه!به جای گل ازضرب سنگ شود پُـر ز خـون جـبـین، دامـنم
روم تـا دهـم تن به شـمـشـیرهـا کـه پـیـمـان یاراست بـرگـردنم
مـدینه! مـن و وصلِ معـبود من
به جزکربلا نیست،مقصود من
مدینـه! خداحافظ ای شهـر نور! غریبانـه امشـب شدم از تو دور
خدایا برون گشتم از شهر وحی چوموسیکه بیرون شد ازکوهطور
خوشا آن نسیمی که هرشب کند ز خاک تو و قبـر زهـرا عبـور
ز جـا خـیـز مـادر!بیـا هـمـرهم که رفتم ز خاک تو با سوز وشور
ز اشـکـت بشـو زخـمهـای مـرا چـو افـتاد در قـتـلگـاهت عبـور
سـرم را نگـه کـن به بـالای نی تـنــم را بـبـیـن زیـر سـمِّ ستـور
سـلامـت کـنـد از سـر نی سـرم
خدا حافظ ای مـهـربـان مـادرم!